نویسنده: Frederic L. Holmes
مترجم: سیاوش آگاه



 
[jān kāl dāltәn]
John Call Dalton
(ت. چلمسفرد، مسچوسیتس [ماساچوست]، 12 بهمن 1203 / 2 فوریه‌ی 1825؛ و. نیویورک، 22 بهمن 1267 / 12 فوریه‌ی 1889؛ پزشکی، فیزیولوژی.
دالتن بزرگترین فرزند از چهار پسر جان کال دالتن، پزشک معروف و برجسته، و جولیا اَن اسپالدینگ بود. وی در 1223 از کالج هاروارد و در 1226 از مدرسه‌ی پزشکی هاروارد فارغ‌التحصیل شد. در طی سه سال بعد احتمالاً در باستن به طبابت مشغول بود. در 1227 یک مورد مسمومیت کودکی به وسیله‌ی سرب را که بعداً بهبود یافته بود به «انجمن مشاهدات پزشکی باستن» گزارش کرد و در 1228 شرح یک جنین انسانی مبتلا به بدشکلی جمجمه را منتشر ساخت. دالتن، به وسیله‌ی آزمایشهای کالبدگشایی در مورد تخمدان انسان، ثابت کرد که جسم زرد حاصل از بارداری از جسم زردی که در هر دوره‌ی قاعدگی ایجاد می‌شود متمایز بوده دوام آن نیز بیشتر است. مقاله‌ی تحقیقی وی در این باره در 1230 جایزه‌ای از «انجمن پزشکی امریکا» دریافت نمود.
از آن هنگام به بعد دالتن تصمیم گرفته بود به مطالعات آزمایشی در زمینه‌ی فیزیولوژی بپردازد. در 1229 به پاریس سفر کرد و در آنجا در سخنرانیهای کلوْد برنار، که در آن زمان به عنوان فیزیولوژیدان برجسته‌ی فرانسه شناخته شده بود، حضور یافت. دالتن عمیقاً تحت تأثیر کلوْد برنار، که بعداً او را به عنوان مرّبی و مشاور خردمند خود شناخته بود، قرار گرفت. دالتن، پس از مراجعت به امریکا، حرفه‌ی پزشکی را ترک کرد تا تمام وقت خود را وقف مطالعه و تحقیق در زمینه‌ی فیزیولوژی بنماید. تا آن زمان هیچ فرد امریکایی به چنین کاری دست نزده بود، و به همین سبب بعداً همکارش، سایلس ویر میچل، او را «اولین فیزیولوژیدان حرفه‌ای ما» نامید. وی از 1230 تا 1233 استاد فیزیولوژی مدرسه‌ی پزشکی دانشگاه بافلو بود، سپس نظیر همین مقام را تا 1238 در دانشگاه ورمانت برعهده داشت، و بعداً کرسی فیزیولوژی بیمارستان کالج لانگ آیلند را پذیرفت. در 1233 یک دوره‌ی درس تحت عنوان «فیزیولوژی و آسیب‌شناسی» در «کالج پزشکان و جراحان نیویورک» ترتیب داد. در 1234 کالج، با احداث کرسی جدید «فیزیولوژی و کالبدشناسی ذره‌بینی»، فیزیولوژی را از آسیب‌شناسی جدا نموده مستقل ساخت. دالتن اولین کسی بود که به استادی این کرسی منصوب شد.
دالتن، که بی‌تردید از نمایشهای درخشان کلوْد برنار در مورد تشریح جانوران و برش قطعاتی از بدن حیوانات زنده الهام گرفته بود، سخنرانیهای مربوط به فیزیولوژی توأم با آزمایشهائی بر روی حیوانات زنده را در آموزش امریکایی وارد کرد. در پنج سال اول تدریس خود تعداد کثیری از پژوهشهای تجربی را که بتازگی در اروپا اجرا شده بودند تکرار و تجدید کرد و کلیه‌ی نتایج کلی و اساسی را که کلوْد برنار درباره‌ی عمل شیره‌ی لوزالمعده بر روی چربی، تولید قند به وسیله‌ی کبد، و تأثیرات قطع اعصاب سمپاتیک در حرارت بدن کشف کرده بود تأیید نمود. دالتن، در حالی‌که در زمستان 1232 حنجره‌ی سگهائی را که با اتر بیهوش شده بودند امتحان می‌کرد، مشاهده نمود که دریچه‌ی حلق آنها همزمان با حرکات تنفسی، تحت تأثیر عضله‌ی انگشتری (crico arytenoids) خلفی بر تارهای صوتی، باز و بسته می‌شود. از آنجا که مشاهده‌ی این آزمایش با اظهارات فرانسوا لوْنژه در کتاب درسی فیزیولوژی جدیدش مغایرت داشت، دالتن این کشف خود را منتشر ساخت.
دالتن در چهار سال بعد تحقیقات و مطالعات خود را بر روی مسائل گوارشی، که کانون تحقیق و مرکز توجه فیزیولوژیدانان فرانسوی و آلمانی بود، متمرکز ساخت. او در 1233، با استفاده از روش ایجاد فیستول در معده که به همت رنه بلوْندلوْ ابداع و توسط کلوْد برنار تکمیل شده بود، اثر شیره‌ی معدی را مورد تحقیق قرار داد. یکی از نتایجی که توانست بدست آورد آن بود که شیره‌ی معدی «حقیقی» را نمی‌توان از طریق تحریک دیواره‌های معده بام وادّ غیرقابل هضم – روشی که بعضی از محققان برای فراهم ساختن شیره‌ی معدی خالص توصیه کرده بودند – بدست آورد، زیرا ترشح شیره‌ی معدی فقط از راه بعضی از غذاهائی که معمولاً هضم می‌شوند صورت می‌پذیرد. وی همچنین، با اتکاء به نظر کلود برنار، دریافت که موادّ نشاسته‌ای در معده به قند تبدیل نمی‌شود و اثر بزاق بر روی این مواد در مجاورت شیره‌ی معدی ادامه نمی‌یابد. اما دالتن، در خلال این تحقیقات، متوجه شد که وجود گلوکوْز را نمی‌توان همواره کشف کرد، زیرا شیره‌ی معدی با آزمایش استاندارد تروْمر، که برای قند بعمل می‌آید، تداخل می‌کند. او سپس پی برد که مواد آلی در مایعاتی از قبیل شیره‌ی معدی، بزاق، شیره‌ی لوزالمعده، صفرا، و سروْم خون با آزمایش مربوط به نشاسته تداخل می‌کند و مانع از واکنش رنگی در برابر یُد می‌گردد. وی در 1235 گزارش نمود که با افزودن مقدار کمی جوهر شوره، قبل از اضافه کردن ید، می‌توان این مشکل را از میان برداشت.
دالتن بین سالهای 1234 و 1236 شصت و هفت آزمایش درباره‌ی خواص شیمیایی و فیزیولوژیک صفرا انجام داد. وی نظر آدولف استرکر را دایر بر وجود گلیکو کولات و توروْکولات سودا به عنوان دو ماده‌ی مشخص تشکیل دهنده‌ی صفرای گاونر تأیید نمود. اما دالتن، برخلاف نظر استرکر، در صفرای سایر حیوانات موادّی یافت که، هر چند نظیر این دو ترکیب بودند، با آنها یکسان نبودند. برای تعیین و تشخیص این‌که در چه موقع، بعد از صرف غذا، صفرای بیشتری ترشح می‌شود، او فیستولهای دایمی در اثنی‌عشر سگها ایجاد کرد. با گردآوردن مایعات روده‌ای در فاصله‌های مختلف بعد از هر غذای معین، مقدار صفرائی را که در روده ریخته می‌شد و نیز نسبت مقدار کل مایعات روده‌ای را به وسیله‌ی آزمایش پتنکوفر از لحاظ دو ماده‌ی ترکیبی مشخصه صفرا اندازه گرفت. دالتن به این نتیجه رسید که بیشترین مقدار صفرای مترشحه در ساعت اول و کمترین مقدار (لیکن نه به طور یکنواخت) در هیجده ساعت بعد ترشح می‌شود، و در تمام اوقات مقداری صفرا وجود دارد. او، با وارد شدن در بحث قدیمی درباره‌ی این موضوع که آیا صفرا فقط ماده‌ی مترشحه‌ی ساده‌ای است که دفع می‌شود یا در هضم غذا نقشی ایفا می‌کند، نشان داد که خواصّ مواد مشخصه در میان ترکیبات صفراوی در ضمن عبور از روده ناپدید می‌شوند؛ بنابراین، می‌توان حدس زد که آنها مجدداً جذب خون می‌شوند. لیکن وی، چون نتوانست نشانه‌ای از آنها در خون سیاهرگ باب پیدا کند، گمان برد که این ترکیبات قبل از جذب مجدد دچار تغییراتی می‌شوند.
دالتن در 1238 A Treatise on Human Physiology («رساله‌ای درباره‌ی فیزیولوژی انسانی») را، که اختصاص به «دانشجویان و کارکنان پزشکی» داشت، منتشر ساخت. با قضاوت از هدف اظهار شده‌ی وی – ایجاد ارتباط میان پیشرفتهای جدید فیزیولوژی «به شکل فشرده» - مطالب متن رساله مزبور ناهماهنگ بود. اگرچه در زمینه‌ی بعضی مباحث، مانند گوارش و تغذیه، که مورد علاقه خاصش بود، مطالب روان و معمول روز وجود داشت، لیکن در مورد سایر موضوعات وضع بر این منوال نبود. در فصل جریان خون از روشهای کمی مهم مکتب لوتویش اسمی به میان نیاورد؛ و درباره‌ی پدیده‌های برقیِ هدایت عصبی بیشتر به کارهای تحقیقی لوْنژه و ماتئوتچی تکیه می‌کرد تا به تحقیقات جدی‌تر دوبوا ریمون، که بعداً صورت گرفته بود. دالتن با تفصیلی نامناسب به شرح و بسط موضوعهائی می‌پرداخت که درباره‌ی آنها قبلاً تحقیقاتش را منتشر کرده بود، در حالی که موضوعهای دیگری با همان اندازه از اهمیت را سرسری می‌گرفت. وارد شدن وی در بحث مراحل تحول جنینی به عنوان یک قسمت اصلی و ثابت فیزیولوژی در 1238 اقدامی بسیار قدیمی و منسوخ بشمار می‌رفت. با این حال، استعداد و قریحه‌ی دالتن برای توصیف واضح و روشن، و قدرت بیان او در توضیح مطالب پیچیده به شکل ساده و آسان، کتاب وی را بسیار خواندنی ساخته بود. شاید انعکاس ماهیت دوگانه‌ی موقعیت حرفه‌ای وی سبب شده بود که به بحث تفصیلی درباره‌ی کالبدشناسی ذره‌بینی ساختارهای مربوط به وظایف اندامها بپردازد. اتکای وسیع وی به آزمایشهائی که خودش تکرار کرده بود، تجزیه‌های شیمیایی خود وی، و تصاویری که از نمونه‌های کالبدشناختی یا فراورده‌های بافت‌شناختی ترسیم کرده بود، حالت معتبر و صاحب‌نظرانه‌ای به مباحث و مطالب کتاب او می‌دادند. کتاب درسی وی در امریکا، که، بر طبق عقیده‌ی میچل، «بی‌رقیب» بود، تا سال 1271 هفت مرتبه بچاپ رسید.

«رساله‌ی» دالتن نشان می‌دهد که وی، به رغم ستایشی که از کلوْد برنار می‌کرد، همیشه پیرو عقاید او نبود. با آن که شرح و تفسیر برنار درباره‌ی عمل لوزالمعده و کبد را پذیرفته بود، در عین حال در بسیاری از موارد از کارهای تحقیقی کسانی چون بیدر و کارل اشمیت، که برنار آنها را بیهوده و بی مصرف شناخته بود، استفاده می‌کرد. وی برای تهیه‌ی گزارش خود درباره‌ی سلسله‌ی اعصاب بیشتر بر عقاید فلورنس و لونژه، که مغایر با عقاید برنار و معلمش ماژندی بودند،‌ تکیه کرد. (دالتن هیچ نامی از ماژندی به میان نیاورد، حتی در بحث از اکتشافاتی که معمولاً با نام او ارتباط دارند.)

دالتن در «رساله» اش گزارش کرده بود که آزمایشهای فلورنس و لونژه در مورد برداشتن نیمکره‌ی مغز پرندگان را بارها تکرار کرده است. وی نیز، مانند آنان، دریافته بود که چنین پرندگانی می‌توانستند مدت طولانی زنده بمانند؛ بعلاوه قادر به حرکت و درک حس بودند، لیکن حافظه و «قدرت ایجاد تداعیهای ذهنی» را از دست داده بودند. دالتن آزمایشهای بسیار مهم و مفصلی را که در آنها فلورنس قسمتهائی از مخچه کبوتر را برداشته بود نیز چندین بار تکرار کرد. وی، مانند فلورنس، دریافت که هرقدر قسمت برداشته شده وسیع‌تر باشد، تعادل و هماهنگی وضع بدنی، نحوه‌ی راه رفتن، حرکت سروگردن، و بالهای کبوتر بیشتر به هم می‌خورد در دی ماه 1237، پس از آن‌که این پدیده‌ها را در یکی از کلاسهای پزشکی به معرض نمایش گذاشت، متوجه پدیده‌ای گردید که از نظر فلورنس پنهان مانده بود. کبوتری که وی بعداً متوجه شد که دو سوم از مخچه‌اش را از دست داده است شانزده روز زنده ماند، و در این مدت هماهنگی و تطابق عضلانی خود را بتدریج ترمیم می‌کرد. دالتن، پس از آن‌که در آزمایشهائی دیگر به نتایجی مشابه دست یافت، در 1240 نتیجه گرفت که یا باید تصور کرد که بی‌نظمی حرکات بیشتر ناشی از وارد آمدن آسیب ناگهانی بر کل مخچه است تا نتیجه‌ی از دست رفتن قسمتی از مواد مخچه‌ای، یا این‌که قسمتهای باقیمانده‌ی مخچه بتدریج می‌توانند جای قسمتهای از دست رفته را بگیرند.
موقعی که جنگهای داخلی شروع شد، دالتن داوطلبانه وارد خدمت شد و به سمت جرّاح هنگ هفتم مسچوسیتس منصوب گردید. وی به همراهی هنگ در 1240 به واشینگتن رفت و در آنجا مأموریت جراحی تیپ داوطلبان تحت فرماندهی سرتیپ اگبرت ویل به او داده شد. دالتن در هنگام اردوکشی به جورجیا، که منجر به تصرف جزیره‌ی پورت رویال و قلاع مستحکم فورت پیولسکی گردید، همراه آن تیپ بود. در 1241 به ریاست پزشکی تیپ منصوب گردید و از آن پس نظارت بر درمان سربازان بیمار و زخمی را برعهده گرفت. در 1242 به نیویورک مراجعت کرد و غالباً وقت کافی برای ایراد سخنرانیهای مرّتب در زمینه‌ی فیزیولوژی بدست می‌آورد، لیکن باز هم چندین بار مأموریت انتقال یاغیان زندانی را برعهده گرفت. مسأله‌ی ابتلای دالتن به بیماری مزمن،‌که به سبب مالاریا شدت یافته بود، وی را بر آن داشت که در 1243 از مأموریت خود دست بردارد. در همان سال نامزد استادی فیزیولوژی در «کالج پزشکان و جراحان نیویورک» گردید و به عضویت «فرهنگستان علوم» انتخاب شد.
دالتن در 1250 مقاله‌ای در «فرهنگستان نیویورک» تحت عنوان «تولید قند در کبد» قرائت کرد، که در آن از عقیده‌ی برنار که کبد معمولاً قند می‌سازد به دفاع برخاست. در 1233 یکی دیگر از دانشجویان قدیمی برنار، به نام فردریک پیوی، دریافته بود که در خونِ گرفته شده به وسیله‌ی میله از قلب راست حیوانی که بیهوش نشده باشد قند دیده نمی‌شود، در صورتی که در خونی که از قلب راستِ حیوانِ کشته شده گرفته شود قند وجود دارد. وی از این شواهد و قراین نتیجه گرفت که تشکیل گلوکوز از گلیکوژن، که برنار ثابت کرده بود که در کبدهای جدا شده صورت گرفته است، تنها یک پدیده‌ی بعد از مرگ است. در دهه‌ی 1240 عده از افراد تصمیم گرفتند این مسأله را مطرح کنند که آیا کبد قند را در زمان حیات می‌سازد یا تنها بعد از مرگ؛ برای این منظور قطعاتی از کبد را هرچه سریعتر پس از برداشتن از کبد حیوان زنده مورد آزمایش و تجزیه قرار دادند. بعضی از افراد کمی قند یافتند و عده‌ی دیگر چیزی بدست نیاوردند، و بدین ترتیب این نکته تا 1248، که دالتن آن را دنبال کرد، موضوع جروبحث باقی ماند. وی ابتدا تجدید نظری کلی بعمل آورد، و کار را با ارزیابی حساسیت نسبی وسایل مختلف آزمایش گلوکوز آغاز کرد. دالتن دریافت که با محلول فهلینگ می‌توان به کمترین مقدار گلوکوز پی برد. سپس، با ابداع تیغه‌ی مخصوصی که می‌توانست قسمتی از کبد را به جسم نرمی تبدیل کند و ده ثانیه پس از برداشتن از کبد حیوان آن را در الکل غوطه‌ور سازد، موفق به اثبات این موضوع گردید که در تمامی آزمایشها بدون ارتکاب هیچ‌گونه اشتباهی واکنش گلوکوز دیده می‌شد. وی نتیجه گرفت که قند یکی از مواد تشکیل دهنده‌ی بافت کبد است. برنار در les leçons sur le diabѐte («درسهائی درباره‌ی بیماری قند»، 1877) از کار تحقیقی دالتن به عنوان «کاری فوق‌العاده دقیق» نام برده و از آن به صورت یک رکن اصلی برای تکذیب انتقادهای پیوی استفاده کرده است.
دالتن در 1254 به کار تحقیقی مورد علاقه‌اش، ترکیبات صفرا، بازگشت و از روشهای تجزیه‌ی طیفی، که در آن موقع در اغلب موارد در زمینه‌ی مواد حیوانی بکار می‌رفت، استفاده نمود. وی نواری جذبی (absorption band) به رنگ سرخ، که تا آن موقع از نظرها پنهان مانده بود، کشف کرد، نواری که از مشخصات هر صفرائی است که رنگی مایل به سبز دارد.
دالتن پس از نگارش این دو مقاله کمتر به آزمایشهای اساسی و ابتکاری پرداخت. کسالت وی، و انتصابش به معاونت «مدرسه‌ی پزشکی نیویورک» (1253-1256) و نیز ریاست «کالج پزشکان و جراحان» (1263)، چندان مجالی برای تحقیق باقی نمی‌گذاشت. با این حال، در سالهای آخر عمر، یک کتاب درسی ماندنی درباره‌ی تشریح مقاطع مغز نوشت، که برای تهیه‌ی آن کلیه‌ی نمونه‌ها و طرحها را خود فراهم آورد و در تهیه‌ی عکسها از نزدیک نظارت داشت. مقاله‌هائی درباره‌ی روشهای تجربی در فیزیولوژی به منظور دفاع در برابر جنبش ضد قطع بافتهای زنده (antivivisectionist) نوشت. کتابهائی نیز درباره‌ی تاریخچه‌ی کشف جریان خون و تاریخچه‌ی کالج جراحان و پزشکان» نیز نوشت، و همچنین سخنرانیهائی تاریخی درباره‌ی خلقت خودبه‌خود ایراد کرد با عنوانهای «گالوانی و گالوانیسم در مطالعه‌ی سلسله‌ی اعصاب»، «بوفون و بونه در قرن هیجدهم»، و «تباهیهای عصبی و نظریه‌ی سرچارلز بل» (سه مقاله‌ی اخیر در The Experimental Method in Medical Science بچاپ رسید). استفاده‌ی دالتن از منابع دست اول، روشن‌نگریهای هوشمندانه، و تعاریف روشن او از موضوعات موجب شده‌اند که کتابهای وی هنوز هم ارزش خود را حفظ کنند.
اغلب آزمایشهای فیزیولوژیکی که دالتن در طول سالهای پژوهشهای فعالانه‌اش انجام داده چندان اصیل و ابتکاری نبودند. بیشتر نتایجی که به دست آورد در حقیقت تأیید نتایجی است که قبلاً دانشمندان اروپایی بدست آورده بودند؛ و تعداد کمی از آنها تصحیح مفید یا بسط و توسعه‌ی اکتشافات قبلی است. برحسب نظر س. ویر میچل، اشتهار دالتن در امریکا بیش از حدی است که با «اکتشافاتش قابل توجیه» باشد، زیرا وحدت وی در هدف، یعنی اذعان او به این‌که فیزیولوژی را باید از این پس با اثباتهای تجربی و نمایشهای آزمایشی تعلیم داد نه از روی کتاب، و مهارتش در تدریس و نگارش، به وی امکان دادند که عصر تازه‌ای در فیزیولوژی امریکایی بگشاید. بنابراین، دالتن به عنوان معلم مؤثرترین نقش را ایفا کرد؛ اما ایفای این نقش مؤثر هم به این علت بود که وی خود را به طور مداوم وقف آزمایشهایش کرده بود و هم به این علت که می‌توانست درک واقع بینانه‌ای از ماهیت علم را، که بسرعت رو به پیشرفت بود، به شاگردانش منتقل سازد. در سایه‌ی این امکانات، او بیش از هر کس برای اشاعه‌ی پژوهشهای مربوط به فیزیولوژی از مراکز اروپایی، که منشأ آنها بودند، به مراکز امریکایی، که بالندگی را بتازگی شروع کرده بودند، تا دم مرگ کوشا بود.

کتابشناسی

یکم. کارهای اصلی. کتابهای دالتن بدین قرارند: On the Corpus Luteum of Menstruation and Pregnancy (فیلادلفیا، 1851)؛ A Treatise on Human Physiology (فیلادلفیا، 1859؛ چاپ هفتم، 1882)؛ A Treatise on Physiology and Hygiene: for Schools, Families, and Colleges (نیویورک، 1868؛ از 1869 تا 1890 چهارده بار تجدید چاپ شد)؛ Experimentation on Animal, as a Means of Knowledge in Physiology, Pathology, and Practical Medicine (نیویورک، 1875)؛ The Experimental Method in Medical Science (نیویورک، 1882)؛ Doctrines of the Circulation; a History of Physiological Opinion and Discovrey, in Regard to the Circulation of the Blood (فیلادلفیا، 1884)؛ Topographical Anatomy of the Brain (فیلادلفیا، 1885)؛ History of the College of Physicians and Surgeons in the City of New York (نیویورک، 1888)، و John Call Dalton M.D., U.S.V. (کمبریج، مسچوسیتس، 1892)، که روایتی است از تجربه‌ی دالتن در ارتش.
مقاله‌های علمی عمده‌ی دالتن عبارتند از «Some Account of the Proteus anguinus»، در ENPJ، 60 (1853)، 332-340؛ «On the Mivements of the Glottis in Respiration»، در AJMS، 28 (1854)، 75-79؛ «On the Gastric Juice and Its Office in Digestion»، همان، 313-320؛ «On the Decomposition of Iodide of Starch by the Animals Fluids»، همان، 31 (1856)، 326-330؛ «On the Constitution and Physiology of the Bile»، همان، 34 (1857)، 305-323؛ «On the Cerebellum, as the Centre of Co-ordination of the Valuntary Movements»، همان، 41 (1861)، 83-88؛ «Anatomy of the Placenta»، درTNAM، 2 (1863)، 33-50؛ «On the Rapidity and Extent of the Physical and Chemical Changes in the Interior of the Body»، همان 51-76؛ «Sugar Formation in the Liver»، در Ny، 14 (1871)، 15-33؛ «On the Spectrum of Bile»، همان، 19 (1874)، 579-598؛ و «On the Form and Topographical Relations of the Corpus Striatum»، در Brain، 3 (1881)، 145-159. مجموعه‌ای از نامه‌هائی که دالتن و برادرانش در طی جنگ داخلی نوشته‌اند در PMHS، 56 (1923)، 354-495، در دسترس است.
دوم. خواندنیهای فرعی. یادداشتی زندگینامگی و فهرستی از آثار در PAAA، 24 (1889)، 445-447، بچاپ رسیده است. گزارش س. ویر میچل در BMNAS، 3 (1895)، 179-185، شرح خوبی از زندگی و شخصیت دالتن است. مقاله‌های مربوط به دالتن در Dictionary of American Biography، پنجم (نیویورک، 1930)، 40؛ و در National Cyclopaedia of American Biography، دهم (نیویورک، 1909)، 500، بیشتر براساس گزارش میچل است.
منبع مقاله :
کولستون گیلیپسی، چارلز؛ (1387)، زندگینامه علمی دانشوران، ترجمه‌ی احمد آرام... [و دیگران]؛ زیرنظر احمد بیرشک، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول